روزى امام سجّاد علیه السّلام ، به سمت یکى از باغات خود در اطراف مدینه حرکت مى کرد، در بین راه گرگى را دید که موهاى بدنش ریخته بود با حالتى غمگین ناله مى کرد و زوزه مى کشید.
چون حضرت نزدیک گرگ رسید، فرمود: بلند شو برو، من برایش دعا مى کنم و إ ن شاء اللّه مشکلى نخواهد داشت .
پس گرگ حرکت کرد و رفت ، شخصى که همراه امام علیه السّلام بود به حضرت گفت : جریان این گرگ چه بود؟
امام علیه السّلام فرمود: گرگ مى گفت : من همسرى دارم که در حال زایمان و در شدّت درد، ناراحت است به فریاد ما برس و چاره اى بیندیش که با سلامتى فارغ شود و من قول مى دهم که ما و ذریّه ما آسیبى به شما و شیعیانتان نرسانیم ؛ و من به او گفتم : انجام مى دهم ، سپس گرگ با خاطرى آسوده حرکت کرد و رفت .
قطب راوندی،الخرائج والجرائح : ج 2، ص 58، ح 9.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

العبد Christy وقت سفارت فرانسه Brian سوالاتی که همیشه در آزمون نمونه سوالات فلش مکس می آید سافتدان آبگرمکن